۱۰ مفهوم مهم روانشناختی که اغلب مردم در مورد آن اشتباه می کنند.

مفاهیم مهم روانشناسی در کلینیک آفرینش - کلینیک جامع روانشناسی و مشاوره
در اینجا یک چیز جالب در مورد روانشناسی وجود دارد: در بیشتر موارد، همه، صرف نظر از پیشینه تحصیلی خود، احساس می کنند که در این زمینه متخصص هستند. مثلاً در مورد بیوشیمی، مهندسی ژئوشیمی یا اخترفیزیک این موضوع صادق نیست.
به عنوان کسی که هم روانشناسی انسان را از دیدگاه علمی برای امرار معاش مطالعه می کند – و هم به عنوان فردی که به سادگی می خواهد بفهمد چه اتفاقی برای مردم می افتد – من آن را درک می کنم. نه هر Ph.D. در روانشناسی وقتی نوبت به درک شرایط انسان می رسد، یک نابغه است. و بسیاری از «غیر روان‌شناسان» نور مهمی را بر ماهیت رفتار انسان روشن کرده‌اند – کورت وونگات، فریدا کالو، باب دیلن، مارک تواین، ویلیام شکسپیر و غیره. گفته می‌شود.
به‌عنوان فردی از حوزه رسمی روان‌شناسی علمی، و به‌عنوان فردی که دهه‌ها کلاس‌های دانشگاهی را در این زمینه تدریس کرده‌ام، فکر می‌کنم قابل توجه است که بسیاری از تصورات غلط رایج درباره روان‌شناسی انسان وجود دارد. به عبارت دیگر، مفاهیمی در این زمینه وجود دارد که درک آنها برای دانشجویان روانشناسی به طور منظم دشوار است. در زیر فهرستی از ۱۰ مفهوم روان‌شناختی که دانش‌آموزان مرتباً برای درک آنها تلاش می‌کنند آورده شده است:
۱- تیپ های شخصیتی در مقابل ابعاد شخصیتی:
بیشتر اوقات، روانشناسانی که مفاهیم شخصیتی، مانند خودشیفتگی را مطالعه می کنند، در مورد بعد مستمری صحبت می کنند که افراد در آن تغییر می کنند – نه یک متغیر طبقه بندی. برای سهم شیر از ویژگی های شخصیتی، روانشناسان در مورد درجه ای که یک فرد در یک بعد امتیاز بالایی کسب می کند صحبت می کنند (مثلاً جو در مورد خودشیفتگی نمره کمی بالاتر از میانگین گرفته است) – نه اینکه آیا فردی به طور قطعی «در این دسته» قرار دارد یا خیر.
۲- طبیعت در مقابل پرورش:
به ندرت روانشناسان علت برخی رفتارها را صرفاً ناشی از “طبیعت” (به معنای تقریباً زیست شناسی) یا “پرورش” (محیط) می دانند. در بیشتر موارد، روانشناسان در مورد برخی از ویژگی های روانشناختی (مثلاً اینکه یک فرد چقدر برون گرا است) به عنوان محصول تعامل طبیعت و پرورش در طول عمر صحبت می کنند. این ایده که رفتار منحصراً ناشی از طبیعت یا پرورش است، در واقع چیزی شبیه یک افسانه است.
۳- روانشناس در مقابل درمانگر:
اصطلاح “روانشناس” احتمالاً گسترده تر از آن چیزی است که ممکن است تصور کنید. روانشناس هر کسی است که رفتار را (در همه گونه‌ها) مطالعه می‌کند و/یا برای به کارگیری ایده‌های تحقیقات در علوم رفتاری برای کمک به رسیدگی به مسائل خاص، مانند سلامت روانی مراجعان تلاش می‌کند. اصطلاح «درمانگر» خاص‌تر است و فقط برای افرادی به کار می‌رود که مفاهیم روان‌شناختی را برای کمک به افراد در مواجهه با مسائل روان‌شناختی به کار می‌گیرند (مانند مشاوران سلامت روان). این دو اصطلاح قابل تعویض نیستند.
۴- روانشناس در مقابل روانپزشک:
روانشناسان دانشمندان علوم رفتاری یا تمرین‌کنندگانی هستند که رفتار را از منظر علمی مطالعه می‌کنند یا چنین مفاهیمی را در مسائل کاربردی به کار می‌برند (مانند کمک به افراد برای مقابله با مشکلات شخصی). روانپزشکان پزشکانی هستند که از ترکیبی از آموزش های پزشکی و علوم رفتاری برای کمک به افراد برای مقابله با مشکلات استفاده می کنند. پس روانپزشک نوع خاصی از درمانگر است. و اصطلاحات روانشناس و روانپزشک قابل تعویض نیستند.
۵- خطای نوع ۱:
تحقیقات روانشناختی عمدتاً مبتنی بر یافته های آماری است. وقتی محققی در مطالعه‌ای به یافته‌ای می‌رسد که نشان می‌دهد «معنی‌دار» است، ممکن است اشتباه کند – در واقع، این یافته نمی‌تواند نمایش معتبری از وضعیت موجودات در جهان باشد، علی‌رغم آنچه محقق یافته است. اگر محققی چیزی را مهم تشخیص دهد، اما در واقع اشتباه باشد، آن را “خطای نوع ۱” می نامیم.
۶- خطای نوع ۲:
هنگامی که یک محقق در یک مطالعه به یافته ای می رسد که نشان می دهد “مهم نیست”، ممکن است اشتباه کند. اگر محققی متوجه شود که چیزی مهم نیست، اما در واقع اشتباه است، آن را “خطای نوع ۲” می نامیم.
۷- آزمایش در مقابل شبه آزمایش:
یک آزمایش واقعی تنها راهی است که ما می‌توانیم استنتاج علی در مورد رابطه بین متغیرها انجام دهیم. و یک آزمایش واقعی نیاز به تخصیص تصادفی به شرایط مختلف دارد. اگر در حال انجام مطالعه هستید و می خواهید ببینید که آیا افراد در یک موقعیت (مثلاً کسانی که قهوه زیاد می نوشند) رفتار متفاوتی با افراد در شرایط دیگر دارند (مثلاً کسانی که قهوه نمی نوشند)، باید افراد را به طور تصادفی تعیین کنید. به یکی از این دو شرط مطالعه‌ای که به دنبال تفاوت‌هایی در برخی نتایج بین گروه‌های طبیعی است (مثلاً افرادی که به طور منظم قهوه می‌نوشند در مقابل افرادی که قهوه نمی‌نوشند) یک «شبه آزمایش» است و نمی‌تواند ثابت کند که آیا تغییرات در یک متغیر باعث تغییر در متغیر دیگر می‌شود یا خیر.
۸- تعاملات آماری:
گاهی اوقات، یک متغیر بر روی یک گروه از افراد یک تأثیر و تأثیر کاملاً متفاوت بر گروه دیگری از افراد دارد. بنابراین، تأثیر برخی از متغیرها بر برخی از متغیرهای پیامد اغلب به متغیر دیگری بستگی دارد. اگر می‌خواهید ببینید که آیا نوجوانان بیشتر از سایر گروه‌های سنی تمایل دارند که در جمع دیگران باشند، بهتر است بدانید که آیا آنها مثلاً در ۲۴ ساعت گذشته موهای خود را شانه کرده‌اند و آیا این کار را انجام خواهند داد. در جمع اعضای خانواده یا غریبه ها باشید. نوجوانانی که موهای خود را شانه نکرده اند، اگر قرار است در جمع اعضای خانواده باشند، ممکن است به احتمال بیشتری شرکت دیگران را انتخاب کنند. گاهی اوقات، تأثیرات یک متغیر (که با آن‌ها وقت می‌گذرانید) به متغیر دیگری (این که آیا موهایتان را شانه کرده‌اید) در تعیین برخی از نتایج (این که آیا آن افراد را انتخاب می‌کنید) بستگی دارد. درک تعاملات آماری به ما کمک می کند تا تفاوت های ظریف در رفتار را درک کنیم.
۹- “طبیعی چیست؟” در مقابل “درست چیست؟”
گاهی اوقات یک دانش آموز رفتاری را می شنود که به عنوان “طبیعی” توصیف می شود و آن را به اشتباه تعبیر می کند که این رفتار از نظر اخلاقی درست یا موجه است. به عنوان مثال، دیوید باس (۲۰۰۶) یک مورد خوب ارائه کرد که قتل در انسان ها مبنای تکاملی قوی دارد. نکته مهم این است که باس استدلال نمی کند که قتل «باید» در انسان اتفاق بیفتد. بلکه تحلیل علمی او از مسائل حاکی از آن است که قتل بخشی از طبیعت انسان است. اشتباه گرفتن «هست» با آنچه «باید باشد» نمونه ای از تفکر مغالطه آمیز است. روانشناسان آموزش دیده علمی در این تمایز مهم آموزش دیده اند.
۱۰-  علیت چند عاملی:
یکی از اساسی ترین مشکلات در مورد نحوه درک بیشتر مردم از روانشناسی این است: مردم اغلب در دام این فکر می افتند که یک دلیل برای هر نتیجه رفتاری وجود دارد. در واقع، روانشناسان آموزش دیده به خوبی می دانند که علل متعددی اغلب در شکل دادن به هر رفتاری نقش دارند. تیراندازی های دسته جمعی که جنبه وحشتناکی از زندگی مدرن را در بر می گیرد، نمونه بارز این نوع استدلال را ارائه می دهد. برخی افراد استدلال می کنند که تیراندازی های دسته جمعی نتیجه مشکلات سلامت روان است. برخی دیگر استدلال می کنند که تیراندازی دسته جمعی نتیجه قوانین ضعیف در مورد کنترل اسلحه است. در واقع، نشان داده شده است که هر دو موضوع نقش دارند. و چندین عامل دیگر نیز در این موضوع پیچیده اجتماعی دخیل بوده است. برای سهم شیر از رفتارها، عوامل متعددی در بازی هستند.
چه دیگران در رشته ما آن را دوست داشته باشند یا نه، داشتن مدرک دکتری. در روانشناسی واقعاً ما را واجد شرایط نمی کند که در کل رفتار انسانی متخصص باشیم. در واقع، کارشناسانی در زمینه رفتار انسانی در زمینه های مختلف وجود دارند. با این اوصاف، حوزه رسمی روانشناسی علمی به معنای انسان بودن روشن شده است. از دیدگاه شخصی که دهه ها در این زمینه تدریس کرده است، می توانم بگویم که موضوعاتی که در اینجا توضیح داده می شود مفاهیمی هستند که درک آنها برای دانش آموزان به طور منظم دشوار است. برای ارتقای دانش خود در مورد معنای انسان بودن، عاقلانه است که مطمئن شویم دانشجویان روانشناسی قبل از رفتن به دنیا، درک قوی از این مفاهیم را نشان می دهند.

دیدگاهتان را بنویسید